اوّلین مستعمره در قلمرویی که هم اکنون تاجیکستان نام دارد، به دوره دوّم عصر حجر(8.900.00 هزار سال پیش) برمی‌گردد.[1] یافته‌های باستان‌شناسی و شواهد مکتوب هرودتس[2] و منابع تاریخی دیگر اطلاعاتی در مورد زندگی، رسوم، سنّت‌ها، حرفه، فرهنگ و روابط تجاری مردمی که در ابتدای تاریخ این منطقه در آنجا زندگی می‌کرده‌اند، فراهم می‌كنند.

مجسّمه برنزی سيلن نی‌نواز – تخت سنگين - قرن دوم قبل از ميلاد مسيح

تاجیک‌های کنونی دودمان خود را در ایرانیان هندو و قبایل شرقی ایران که در باختر قدیم(کشوری که هزار شهر دارد.) و سغد[3] قدیم(سغدیان) در قرون ششم و هفتم قبل از میلاد مسیح ردیابی می‌كنند. حوالی قرن اوّل قبل از میلاد مسیح، مستعمره باختر، منطقه وسیعی از حوزه بالایی آمو دریا (هم اکنون شمال افغانستان) و منطقه کوهستانی مستقل به آمودریا و پامیر تاجیکستان را اشغال کرد. پایتخت باختر، شهری بود که یونانی‌ها آن را باخترا (و بعدها بلخ) نامیدند، و اسم مستعار "مادر شهرها" را به خود گرفت.[4] منشاء آیین زرتشی که یکی از ادیان باستان دنیاست به باختر بر می‌گردد.[5] کشاورزی حرفه‌ی مهمّ باختر بود. بیشتر آثار هنری طلا و نقره در کبودیان "خزانه آمودریا" که در سال 1877 به عنوان سطح بالای توسعه هنر شناخته شد، یافت می‌شد.

 قسمت پايين ريتون شير از جنس عاج – تخت سنگين- قرن 4و5 قبل از ميلاد مسيح

سغد در حوزه‌های رودهای زرافشان و کاشکادریا واقع شده است، که توسط یونانی‌ها و رومی‌ها تران‌ساكسانيا[6] نامیده شد، و ماورءالنهر به معنی در آن طرف رود (اکساس[7]) که عرب ها آن را آمودریا نامیدند. دین مردم سغد در آن زمان به طور برجسته‌ای آیین زرتشت بود[8]، هر چند فرهنگ‌های دیگری وجود داشت، از قبیل آب و آتش که از سیستم اجدادی‌شان به ارث برده بودند. جمعيّت روستایی در مسکن‌های مستحکمی که به شکل چهار گوش می‌ساختند، زندگی می‌کردند. در هنگام کشاورزی در زمین‌های مزروعی سیستم آبیاری ساخته دست خودشان بود. باغبانی و زاد و ولد گلّه‌ها بسیار شایع بود.[9]
در آنجا همچنین صنعتگران بسیاری از قبیل آهنگران، کوزه‌گران، و نسّاجان مشغول بودند.[10] سرزمینی که باختر و سغد در آنجا واقع بود، امروز قلمرو ازبکستان، تاجیکستان، ترکمستان، ایران شرقی و افغانستان شمالی می‌باشد. 

عكس ديونيسوس جوان(رب النوع شراب و باده) – برنجی زراندود، تخت سنگين- قرن1 قبل از ميلاد مسيح

سلطه فرمانروایی امپراطور، الکساندر بزرگ که در سال 312 قبل از میلاد مسیح توسط یکی از فرماندهان بزرگ به نام سلوكوس[11] بنیانگذاری شد، شامل بخشی از ایالات آسیایی الکساندر بود. امپراطوری کوشان و اشکانی (از قرن دوم قبل از میلاد مسیح تا قرن سوم بعد از میلاد) و دوره ساسانی (از سال 224 تا 652 بعد از میلاد) در اين منطقه برقرار بود. گهگاه این منطقه استقلال خود را از دست می‌داد، امّا بعدها آن را دوباره به دست آورد.
الکساندر بزرگ در سال 329 قبل از ميلا مسيح به آسیای مرکزی حمله کرد، زمان حمله به آسيای مركزی الكساندر بزرگ 27 سال سن بيشتر نداشت. پس از فتح کابل وی به سمت شمال تاخت.[12] رودخانه آمودریا را پشت سرگذاشت، و شهر مراقند[13] (سمرقند)، پایتخت سغد را تصرّف کرد[14]، و چون به همین راضی بود، تصرّف را ادامه نداد. سپس از شمال شرقی به سمت رودخانه سیحون روانه شد. در این نبرد وی به سختی توانست، کنترل شهر سیروپولو[15] سغد باستان را به دست گيرد.[16] (این منطقه امروزه منطقه روستایی استروشن و شهرستان می‌باشد.)
سیروپولو در مسیر رودخانه بود، و مردمان آن با نومیدی در مقابل نیروهای الکساندر مقاومت کردند. به محض رسیدن به رودخانه سیحون، وی شهری به نام الكساندريا اسخاتا[17] بنیانگذاری کرد، که به معنی سنگر نهادن برای امپراطوری شمال شرقی الکساندر می‌باشد. شهری که هم اکنون در آن جا واقع شده، خجند (لنین آباد سابق) می‌باشد، که در تاجیکستان شمالی واقع شده است.[18]
در طی نبرد نظامی که در سغد انجام شد، الکساندر با دختري به نام رکسانا (رخشانه) ساکن اکسیرات[19] که یکی از اشراف و نجیب زادگان سغد بود، ازدواج کرد[20]. بدینسان الکساندر توانست نظر مثبت اشراف محلّی آنجا را از آن خود کند. بعد از مرگ الکساندر بزرگ در سال 323 قبل از میلاد، امپراطوری وی به 3 بخش به نام مقدونیه، مصر و سوریه (سلوکسید) مستقل تقسیم شد.
در سال 250 قبل از میلاد، باختر از سوریه اعلام استقلال کرد، و یک ایالت یونانی–‌‌باختری تأسيس شد، که شامل باختر، سغد و مارجیانا[21] بود که بیش از صد سال نیز به طول انجامید. حدود سال 140 قبل از میلاد، جمعيّت باختر و سغد با قبایل چادرنشین تُخار [22] متحد شدند، و امپراطوری کوشان را برپا کردند، که تشکیل شده است، از بخش معیّنی از آسیای مرکزی، افغانستان امروزی و بخشی از هند. امپراطوری کوشان در طول حکومت کانیشکاشاه[23] به اوج خود رسید.[24] (سال 123 تا 78 بعد از میلاد)

نقشه امپراطوری كوشانيان

آیین بودایی نیز به خاطر قدرت وی در سراسر باختر گسترش یافت و بعدها از طریق آسیای مرکزی به چین رسید[25]. تصاویری از خدایان متفاوت، ازجمله؛ پیروان زرتشت، بودائیان، خورشید خدای یونانی، سیلین (خدای خورشید و ماه)، هندو (شیوا و گاونر) بر روی سکه‌های آن دوره حک شدند.[26] ظروف سفالی وانواع جواهرات شاهدی بر میزان بالای توسعه صنایع دستی می‌باشد.‌


سکه زرین کانیشکای یکم (پیرامون120میلادی)
سکه‌ای با نقش یکی از شاهان هپتالی

در قرن سوم امپراطوری کوشان به سه ایالت مستقل تبدیل شد. اوّلین ایالت در باختر و منطقه‌ای در جنوب گستره‌ی حصار، دوّمی در افغانستان و سوّمی در هند شمالی.


لوحۀ تزئینی بزرگی   با چند زن در زیر مدخل آن، پایگاه باستان‌شناسی بگرام در ولایت پروان، سده نخست میلادی، موزه ملّی افغانستان در کابل.
تصویر یونانی-رومی از یک گلادیاتور بر روی ظرف شیشه‌ای، پایگاه باستان‌شناسی بگرام در ولایت پروان، سده نخست میلادی، موزه ملّی افغانستان در کابل.
جنیوس(Genius) حامل دستۀ گُل، بدست‌آمده از نیایشگاه تپه‌کلان در پایگاه باستان‌شناسی هَده در ولایت   ننگرهار، سده‌های چهارم و پنجم میلادی، موزیم گیمه در پاریس.

در قرن پنجم امپراطوری هپتالیت[27] در آسیای مرکزی، افغانستان، بخشی از شمال هند و مناطقی از شرق ترکستان شکل گرفت، که پایتخت آن بادیان[28] بود. هپتالیت با موفقیّت های گوناگون جنگ مهیبی علیه ساسانیان ایران برای مدت طولانی بر پاکرد، و سرانجام چندین منطقه از ایران را گرفتند[29] و آنها را مجبور به پرداختن باج کردند.[30] 

نقشهٔ هیاطله یا هپتالیان، در حدود سال ۵۰۰ میلادی

علیرغم جنگهای مداوم، صنعت‌هایی از قبیل آهن‌کاری، کوزه‌گری و برنج آلات توسعه یافتند. سنگ لاجورد اصل در بدخشان استخراج شد، و مس در کوهستان‌های اطراف خجند کشف شد. همچنین در خود شهر اقامت‌گاهی برای زرگرها و جواهرسازان وجود داشت. مردم سغد به چینی‌ها هنر شیشه‌سازی را یاد دادند. زبان نوشتاری سغدی‌ها گسترش یافت و نامه‌ها به خط شکسته نوشته می‌شد. در قرن هشتم بعد از میلاد، آسیای مرکزی که شامل تاجیکستان امروزی بود، توسط عرب ها فتح شد و بخشی از قلمرو خلافت اعراب شد، و این تا حدّ زیادی به دلیل جداسازی سیاسی منطقه به قلمروهای شاهزادگی مستقل و نیمه مستقل بود، که در زمان هجوم عرب ها اتفاق افتاد. بدینسان قلمرو شاهزادگی خجند در منطقه خجند امروزی به وجود آمد.
قلمرو استروشانا[31] در منطقه استروشن امروزی، قلمرو ماستچوح در آب‌های بالايی رودخانه زرافشان،‌ قلمرو بورگار[32] در منطقه پنجكنت، قلمرو چغانيان[33] در منطقه حصار، قلمرو وشگيرد[34] ما بين كافرنهان و رودخانه وخش (فيض آباد امروزی)، قلمرو كومد[35] در بالای كافرنهان و رودخانه وخش (قرغان‌تپّه امروزی)، قلمرو ليوقند[36] در نزديكی سنگ‌ توده، قلمرو قباديان؛ قلمرو كوتل[37] با پايتخت آن در هُلبُك[38] اندكی به سمت جنوب كولاب امروزی، قلمرو رشت در گرم[39] امروزی و قلمرو شيكانان[40] در وخان[41] (غرب پامير).
قبل از استيلایی عرب، آسيای مركزی مذهب واحدی نداشت. در طول گسترش آيين زرتشی در بين جمعيّت اين كشور، دين مسيحی، آيين بودايی و آيين‌های محلّی نيز گسترش يافت. در قرن نهم، بعد از دوره طولانی تاثيرات عرب و پذيرش اسلام به عنوان دين حاكم، زبان تاجيك‌ها كه فارسی بود، به تدريج جای خود را به زبان‌های باستانی مردم سغد و باختر داد. مليّت تاجيكستان شكل گرفت، و تاجيك‌ها به ايالت ساسانيان با پايتختی بخارا پيوستند. ساسانيان از سال 874 تا سال 999 حكومت كردند و به اوّلين سلسله محلّی برای تأسيس يك ايالت بزرگ بعد از استيلای عرب تبديل شد.
سامان خودات (سامان خدا) [42] مؤسس اين سلسه منطقه را بين 4 نوه خود تقسيم كرد. نوح حاكم سمرقند شد. احمد حاكم فرغانه و يحيی حاكم شاش و الياس حاكم هرات. [43]

تبارنامه سامانيان[44]

شرح
لقب
قلمرو   حاكميت
سال
سامان خدات

قريه   سامان

اسدبن سامان خدات

قريه سامان
204-/819-
يحيي‌بن اسد

چاچ و   اسروشنه
204-242/819-855
الياس‌بن اسد

هرات
204-242/819-856
نوح‌بن‌اسد (نوح اول   ساماني)

سمرقند
204-228/819-864
احمدبن‌اسد (احمداول‌ ساماني)

ماوراءالنهر
204-250/864-892
نصربن احمد (نصراول   ساماني)

ماوراءالنهر
250-279/864-892
اسماعيل‌بن احمد (اسماعيل اول   ساماني)
عادل
خراسان بزرگ
279-295/892-907
احمدبن اسماعيل   (احمد دوم ساماني)
شهيد
خراسان   بزرگ
295-301/907-914
نصربن احمد (نصر دوم ساماني)
سعيد
خراسان بزرگ
301-331/914-943
نوح‌بن نصر (نوح دوم   ساماني)
حميد
خراسان   بزرگ
331-343/943-954
عبدالملك‌بن نوح (عبدالملك اول   ساماني)
رشيد
خراسان بزرگ
343-350/954-961
منصوربن نوح (منصور   اول ساماني)
سديد
خراسان   بزرگ
350-365/961-976
نوح‌بن منصور (نوح سوم ساماني)
رضي
خراسان بزرگ
365-387/976-997
منصور‌بن نوح (منصور   دوم ساماني)

خراسان   بزرگ
387-389/997-999
عبدالملك‌بن نوح (عبدالملك دوم   ساماني)

خراسان بزرگ
-389/999
اسماعيل‌بن نوح   (اسماعيل دوم ساماني)
منتصر
خراسان   بزرگ
389-395/999-1006

نصر پسر احمد در سال 875 حاكم ماوراء النهر شد. در سال 892 اسماعيل سامانی،[45] رهبر دولتی بزرگ متشكل از ماوراءالنهر، خراسان و مناطق شرقی ايران و بخشی از افغانستان به پايتختی بخارا شد.[46] در طول سلسله سامانيان، ماورءالنهر و خراسان در اوج پيشرفت بودند. صنعت و تجارتشان را گسترش می‌دادند، و سكّه‌های نقره‌ای كه در آسيای شمالی بكار برده می‌شد را خودشان می‌ساختند. كاغذي كه در سمرقند ساخته می‌شد، نه تنها در ماوراءالنّهر بلكه در سرتاسر خاورميانه شهرت يافت و جايگزين پاپيروس (كاغذ‌درخت) و كاغذ پوستي شد. در بازارهاي كتاب بخارا خريد و فروش كتاب‌های خطی سرتاسر دنيا انجام می‌گرفت. شهر نيز به داشتن كتاب‌خانه بزرگ افتخار می‌كرد. سمرقند و بخارا كه مهم‌ترين شهرهای اين دوره بودند، تبديل به مراكز فرهنگی شناخته شده جهانی شدند. هنرهای گوناگون، ادبيات، معماری و حرفه‌هايی از قبيل لعاب كردن در سرتاسر قلمرو سامانيان گسترش يافت. 

مقبره امير اسماعيل سامانی در بخارا 
شاهكار معماری در ساخت نقش و نگارهای آجری در مقبره اميراسماعيل سامانی شهر بخارا

ساختمان‌های متعددی از دوره‌ی سامانيان و آرامگاه بزرگی از سلسه پادشاهی بخارا (شاهكاری از ساختمان‌های آجری) هنوز باقی مانده است، كه به دليل اصالت معماری خويش فريبنده و زيباست. آرامگاه كاملا با آجرهای خشك و با نقش و نگارهايی از آجر ساخته شده است. فن پيچيده آجركاری‌های منقوش شگفت‌انگيز است. [47] در طول دوره سامانيان، بخارا تبديل به يكی از مراكز جهانی فرهنگ مسلمانی شد.[48] شهری بزرگ با جمعيّت حدود 300000 نفر كه علوم و فرهنگ نيز در آنجا به طور عمده‌ای گسترش يافت. بسياری محققان مشهور جهان به اين شهر آمدند، تا در مدرسه‌ها كه نوع جديدی از مراكز آموزش عالی بود، به مطالعه بپردازند.

گسترهٔ فرمانروایی سامانیان (۲۶۱ - ۳۹۵ ق / ۸۷۴ - ۱۰۰۴ ميلادي)

در آن زمان 113 مدرسه در اين شهر وجود داشت. ابوعلی سينا از محققانی بود، كه بعدها فيلسوف و دكتر شد. ابن‌سينا در بخارا به دنيا آمد، و در سن 18 سالگی در تمام علومی كه در آن زمان در اختيار داشت، تبحّر يافت. او از متفكّران نامدار مسلمان و بزرگ جهان كمك گرفت، و عقايد آنها را در آثار فلسفي خويش گسترش داد. آثار پزشكی وی بعدها به لاتين ترجمه شد، و در اروپای قرون وسطی تبديل به مهم‌ترين كتاب درسی دانشگاه‌ها شد.
از ديگر شخصيّت‌هايی كه در آن زمان زندگی میكردند، رودكی، مؤسس شعر كلاسيك (پدرشعرفارسي) و فردوسی بزرگ‌ترين شاعر فارسی زبان بودند. چهره‌های سرشناس و دانشمندان بزرگ زيادی در طول دوران حكومت سامانيان زندگی می‌كردند. در اواخر قرن دهم، قراخانيان بر سامانيان پيروز شدند.[49] تا پايان قرن پانزدهم، تاجيك‌ها تحت حكومت پادشاهان مختلفی از جمله: غزنويان، سلجوقيان و خوارزمشاهيان بودند. زبان عربی نيز در طول سلسه غزنويان (اواخر قرن دهم و اوايل قرن يازدهم) گسترش يافت. مكاتبات رسمی به زبان عربی انجام می‌شد و افرادی كه به اين زبان صحبت می‌كردند در سطوح مختلف خدمات كشوری استخدام شدند. تعدادی از لغات و اصطلاحات عربی به زبان تاجيك‌ها وارد شد.
ابوريحان بيرونی(سال 973 تا 1043) پژوهشگر بزرگی بود كه آثار هنری زيادی از قبيل تقويم و سيستم ثبت وقايع و تعطيلات سغدی، خوارزمی، فارسی، يونانی، يهودی و مسيحی و مسلمان را بر جای گذاشت. وی اصول هندی آن دوره را گردآوردی كرد، و موضوعات علم نجوم، هندسه و اختر‌بينی را نيز در برگرفت. بعلاوه يكی از آثارش در مورد علم نجوم و ستاره‌ها در علوم آن دوره كشورهای شرقی شناخته شده و به عنوان راهنمايی برای نقشه برداری به‌كار گرفته شد.[50]
در ابتدای قرن سيزدهم آسيای مركزی توسط چنگيزخان فتح شد. بخارا، سمرقند و خجند در ابتدای سال 1220 سقوط كردند. خارج از مناطقی كه تاجيك‌ها در آنجا اقامت داشتند، تنها پامير و تعدادی از قلمروهای نزديك كوهستان در تاجيكستان شرقی تسخير نشدند.
استيلای آسيای مركزی توسط چنگيزخان مصيبتی مهيب و بزرگترين فاجعه‌ای بود كه به خاطر آن نه تنها مردم تاجيكستان بلكه مردم مناطق ديگر نيز بسيار آسيب ديدند. در قرون چهارده و پانزده، ماوراءالنهر بخشی از امپراتوری بزرگ تيمور و جانشينانش شد، كه خوارزم و مناطق اطراف دريای خزر، بخشی از افغانستان امروزی، ايران، بخشی از هند، عراق، بخشی از جنوب قفقاز و چندين كشور آسيای غربي را نيز در بر می‌گرفت. تيمور با غلبه بر چندين كشور و تحت كنترل گرفتن مردم آن كشورها به گسترش مناطق آسيای مركزی پرداخت، كه پايه‌های قدرت او را شكل دادند.
سمرقند كه آن زمان يكی از زيباترين كشورهای خاور ميانه بود، در دوران حكومت وی رونق يافت. مردمان تاجيك نيز از موقعيت مركزی خود در مسير جاده ابريشم بيشترين استفاده را می‌كردند. مسير تجاری جاده ابريشم تمدّن‌های بزرگ روم و چين را به هم ربط می‌داد. كاروان‌های شتر، ابريشم و ظروف چينی را از چين به غرب و پشم، قلع، طلا و نقره را به شرق بر می‌گرداندند. در قرون سيزده و چهارده اين جاده بسيار فعّال بود، و ماركوپولو سفر افسانه‌ای خود را به چين از همين مسير انجام داد. جاده ابريشم تنها يك مسير تجاری نبود؛ بلكه مسيری بود، برای گسترش عقايد، تكنولوژی، هنر، اديان، پيشرفت وغنی سازی دو جانبه تمدّن‌ها و فرهنگ‌های شرقی و غربی و نيز ميراث مشتركی برای بشريّت. در ابتدای قرن شانزدهم قلمروهايی كه تاجيك‌ها در آن مستقر بودند، توسط قبايل جلگه نشين كه توسط شيبان‌خان رهبری می‌شد، فتح شدند. در چنين موقعيتی تمام مليّت‌های مهم آسيای مركزی از قبل شكل گرفته بودند، و تمّدن محلّی نيز در حال شكل‌گيری بود. بهترين ويژگی‌هايی كه نه تنها متعلّق به ملّت خاصی نبود، بلكه دقيقا به هم وابسته بودند.
علی‌رغم اين واقعيّت كه تا قرن بيستم تاجيك‌ها حول قلمروهای مختلفی كه توسط پادشاهان عثمانی اداره می‌شد، متفرق بودند، مردم در زندگی روزمرّه خود زبان فارسی را بكار بردند، كه حسّ وحدت در محيط‌های گوناگون را تقويت كرد. تشابه زبانی و فرهنگی كه توسط رژيم‌های مذهبی و سياسی مختلف كار گذاشته شد، منجر شد، به موقعيتی كه امروزه شاهد آن هستيم امروزه اكثريت جمعيّت پامير بيانگر حوزه مذهبی ديگری است. حوزه اسماعيلی كه رهبر معنوی آنها آقاخان چهارم می2باشد.

تصويري از آقاخان چهارم رهبر شيعيان اسماعيلي (اوّلين‌نفر سمت‌چپ) به همراه امام علی رحمان رئيس جمهوری تاجيكستان

در نيمه دوم قرن نوزدهم، نزاع بر سر تاثيرات آسيای مركزی بين روسيه و بريتانيای كبير به تدريج افزايش يافت. در طول سال‌های 1864 تا 1895 بخش بزرگ‌تری از آسيای مركزی به روسيه ملحق شد. به دليل جنگ داخلی آمريكا، ذخيره كتان محدود شد، و اين باعث بحرانی در صنعت نساجی اروپا شد. در طی اين بحران، شدّت ذخيره ناخالص مواد نساجی منافع زيادی برای روسيه به ارمغان آورد.
بعدها در نتيجه توافق‌های بريتانيا و روسيه در سال‌های 1885 تا 1895 آسيای مركزی تقسيم شد. در سال 1895 كميسيون مشترك روسيه و بريتانيا تصميم به ايجاد مرز جديدی برای افغانستان گرفتند، و بدين سان خط مرزی حوزه‌های امپراطوري روسيه و بريتانيا ايجاد شد. تعدادی از قلمروهای آسيای مركزی به افغانستان وارد شد، كه در‌آن زمان وابسته به بريتانيای كبير بود و تعدادی به منطقه اميرنشين بخارا كه تحت الحمايه روسيه بود. بخارای شرقی (تقريبا تاجيكستان امروزی به استثنای منطقه سغد) بخشی از منطقه اميرنشين بخارا بود. 

درب ورودی ارگ امير بخارا در شهر بخارا

ساخت راه‌آهن از دريای خزر به تاشكند كه روسيه را به آسياي مركزی متصل می‌كرد، نقش چشم‌گيری در توسعه كلّ مناطق ايفاء می‌كرد. در سال 1898 راه آهن به تاشكند رسيد. در طول سال‌های ابتدايی به دنبال پيوست آسيای مركزی، اصلاحاتی در تحصيلات، كشاورزی و حكومت خود مختار در قلمروهای جديد به وجود آمد. در نتيجه اين اصلاحات، منطقه اميرنشين بخارا، اقتصاد رو به ترقّی و پيشرفت‌های عمومی داشت. با وجود اين هنوز بخارای شرقی در كل به شكل يك ولايت عقب مانده باقی مانده است، كه در مقايسه با درّه زرافشان، عايدات كمتری براي خزانه عمومی دارد.
در اكتبر 1924، جمهوری سوسياليست شوروی خود مختار تاجيك (ASSR) در داخل ازبكستان تأسيس شد، كه سرزمين‌های تركستان سابق، بخارای شرقي و بخشی از پامير را در بر می‌گرفت. در سال 1929 اين جمهوری به يك جمهوری شوروی تجديد سازمان كرد، و به جمهوری سوسياليست شوروی تاجيك تبديل شد. با اين وجود، مراكز مهمّ فرهنگی سياسیو تاريخی يعنی شهرهای سمرقند و بخارا در داخل مرزهای ازبكستان امروزی باقي ماندند. اين شهرها بخشی از فرهنگ و تاريخ ملّت تاجيكستان می‌باشند و روابط تنگاتنگ خود را با تاجيكستان امروزی نگه داشته است.
در داخل مرزهای تاجيكستان، بعضی مناطق توسعه يافته صنعتی به وي‍ژه شهر خجند و مناطق اطراف آن در درّه فرقان با در نظر گرفتن ظرفيت اقتصادی معتدل جمهوری تازه كار و نياز آن برای توسعه سريع، وجود داشتند. در سال 1991 پس از انحلال USSR (شوروی سابق) تاجيكستان اعلام استقلال كرد. مجلس اظهار نامه استقلال ايالت را تاييد كرد، كه بر طبق آن تاجيكستان يك دولت مطلق مستقل و يك دموكراسی قانونی معرفی شد. با متلاشی شدن شوروی سابق، نزاع نظامی و جنگ بر سر قدرت شروع شد.[51] كه در بيست و هفتم ژوئن سال 1997 در مسكو، با كمك واسطه‌های بين‌المللی پايان يافت، و با عنوان توافق عمومی بر صلح و آشتی ملّی بين احزاب جنگی امضاء شد. در نوامبر سال 1994 رفراندومی با نيّت پذيرش قانون اساسی جديد تاجيكستان برگزار شد، و رئيس جمهور كشور انتخاب شد. رفراندوم مشكل جديدی از حكومت دولت را با پذيرفتن رئيس جمهور به عنوان رئيس دولت، مجلس دو قسمتی و سيستم قضائی مستقل تاييد كرد.

سیّد عبدالله نوری، رهبر مخالفان در انتخابات سال 2000 مجلس


امامعلی شریفوویچ رحمان متولد 1۹۵۲ در کولاب ناحيه دنغره، تاجیکستان می‌باشد.
وی از سال 1995 رییس جمهور تاجیکستان می‌باشد.




[2]. Herodotus
[3]. نام سغد در طی تاريخ در مآخذ گوناگون زبان آمده است. توماشِك.و، محقق مشهور، فرضيه‌ای پيشنهاد نمود كه واژه سغد از يك واژه عمومی ايرانی بر می‌آيد و به معنی رخشيدن، درخشيدن و سوختن است.در فرهنگ‌های فارسی واژه مذكور كاملاً شرح ديگری می‌يابد: "زمين لجنی، يا زمين فروخميده‌ای كه در آن‌جا آب‌ها جمع آيند." در زبان كنونی فارسی تاجيكی همين حالا به محلی سغد می‌گويند كه زمين سرسبز، باتلاقی و مزروع و شاداب است. ولی ظاهرا اين تفسير متعاقباً پيدا شده است. (تاجيكان، باباجان غفورف. ص378)
[4] شهر بَلخ یا شهر باختر )یونانی باستان: باخترا Βάκτρα؛ لاتین: باکترا (Bactra، بنام زری‌اسپه (Zariaspa) نیز آمده‌ است.
[5] غفوراف، باباجان. تاجيكان، جلد يك و دو، ص 249
[6]. Tran- soxania
[7]. Oxus
[8]. غفوراف، باباجان. تاجيكان، جلد يك و دو، صفحه 376
[9] غفوراف، باباجان. تاجيكان، جلد يك و دو، صفحه 385
[10]. غفوراف، باباجان. تاجيكان، جلد يك و دو، ص 386 الي395
[11]. Seleucus سلوکوس یکم ملقب به نیکاتور (در یونانی: Σέλευκος Νικάτωρ، تلفظ: سِلِئوکُس نیکاتُر) از افسران مقدونی اسکندر مقدونی بود.پس از مرگ اسکندر و در خلال جنگ‌های دیادوکی، سلوکوس دودمان سلوکی و سپس امپراتوری سلوکی را بنیاد نهاد.
[12] غفوراف، باباجان. تاجيكان، جلد يك و دو، صفحه 135
[13]. Marakanda
[14] رحمان، امام علي. تاجيكان در آيينه تاريخ، ص 33
[15].Cyropolo
[16]. غفوراف، باباجان. تاجيكان، جلد يك و دو، ص 140 و 141
[17]. Alexandria Eskhata
[18] تاريخ خلق تاجيك، جلد اول، دوشنبه 1998، ص 320
[19].Oxirat
[20] غفوراف، باباجان. تاجيكان، جلد يك و دو، ص 145 - رحمان، امام علی. تاجيكان در آيينه تاريخ، ص 37
[21]Margiana
[22] Tokhar- تخار نام قومی ساکن تخارستان بود که در سدهٔ سوم پیش از میلاد در نواحی کوچا و تورفان در شمال شرقی سرزمینی که بعدها ترکستان شرقی یا ترکستان چین خوانده شد، به سر می‌بردند. مردمی قوی و نیرومند بودند و به یکی از زبان‌های وابسته به گروه زبانی هند و اروپایی سخن می‌گفتند، که به زبان تخاری معروف است. هرچند این زبان شرقی‌ترین زبان شناخته شدهٔ هند و اروپایی است، امّا از لحاظ تقسیمات زبان‌شناسی به شاخهٔ غربی یا کنتوم (Centum) آن زبان تعلق دارد.
[23].Kanishka
[24] غفوراف، باباجان. تاجيكان، جلد يك و دو، ص 227
[25]. غفوراف، باباجان. تاجيكان، جلد يك و دو، ص 229
[26]. غفوراف، باباجان. تاجيكان، جلد يك و دو، ص 230
[27]. Hepthalite هپتالیان یا هفتالیان یا هیتالیان یا هیاطله یا هونهای سفید قومی بودند که از ایالت گانسوی چین به حدود تخارستان هجوم آوردند. شروع قدرت هفتالیان از سال ۴۲۰ میلادی بود و در سال ۵۶۷ میلادی به دست قوای مشترک خسرو انوشیروان و ترکان از بین رفتند. در مورد منشأ، زبان، تاریخ و فرهنگ و حدود دولت هپتالیان فرضیات و ادعاها و دیدگاه‌های متفاوتی بین دانشمندان وجود دارد که در بسیاری از موارد با هم وفق نمی‌دهند. هنوز دانشمندان درباره زبان هفتالیان به نظریه واحدی نرسیدند، امّا بیشتر آنها بر این باورند که زبان هفتالیان از زبان‌های ایرانی‌تبار بوده است.
[28]. Badiyan
[29] رحمان، امام علي. تاجيكان در آينه تاريخ، كتاب سوم، ص 78
[30] محمد بلعمی، ابوعلی. تاريخ طبری، جلد 1، ص 518-520
[31]. Ustrushana
[32].Burgar (Falghar)
[33].Chaghaniyon
[34].Vashgird
[35]. Kumed
[36]. Levaqand
[37]. Qabodiyon; Khuttal
[38].Hulbuk
[39].Rasht-Gharm
[40].Shikanon(shughnon)
[41].Vakhon
[42] Saman-Khudat – سامان خدا، جدّ سلسله سامانیان که در آغاز امر آئین زرتشتی داشت و مسلمان شد.سامان از نوادگان بهرام چوبین بود. نسبش را سامان خدا سام بن طعام بن هرمزبن بهرام چوبین گفته‌اند. او حاکم بلخ بود. والی خراسان در نیمه سده ۸ میلادی با سامان دوست شد. سامان دین اسلام اختیار کرد. از جمله نواده‌هایش اسمعیل پسر احمد در سالی ۸۹۲ میلادی بعد از مرگ برادرش نصر و گرفتن سمرقند سلسله سامانیان را بنیان گذاشت.
[43] ديوان عنصری بلخی. ص 375
نه تن بودند ز آل سامان مشهور/هر يك به امارات خراسان مأمور
اسماعيلی و احمدی و نصری/دو نوح و دو عبدالملك و دو منصور
[44]. هروی، جواد. تاریخ سامانیان (عصر طلایی ایران بعد از اسلام). - تهران: امیر کبیر، ص 44
[45] هروی، جواد. تاریخ سامانیان (عصر طلایی ایران بعد از اسلام). - تهران: امیر کبیر، ۱۳۸۰. ۵۳۶ ص
[46] اسماعیل سامانی)شوال ۲۳۴ هـ.ق.، فرغانه- صفر ۲۹۵ هـ.ق.، بخارا( بنیانگذار دودمان سامانیان بود. وی شهر بخارا را به پایتختی برگزید و به زبان و فرهنگ ادبیات فارسی دلبستگی بسیار داشت و رودکی سروده‌هایی در ستایش از وی دارد.
[47] هروی، جواد. تاریخ سامانیان عصر طلایی ایران بعد از اسلام؛ ص۲۱۷
[48] برتولد اشپولر استاد دانشگاه و شرق‌شناس آلمانی، درباره وی چنین می‌گوید: تمدن و فرهنگ ایران بی نهایت مدیون او و خاندانش است و هنوز هم باید عمل و رفتار او و جانشینانش را به عنوان مشوّق دانش و هنر مدّ نظر قرار داد.
[49]. ترجمه تاريخ يمينی. ص 92 – 94. تاريخ گرديزی. ص 369.
[50]. كتاب‌ها و مقالاتی كه درباره ابوريحان بيرونی نگاشته شده است خود بالغ بر چندين كتاب می‌باشد. برای مثال رك. زندگينامه علمی دانشوران. زير نظر احمد بيرشك.(تهران، علمي و فرهنگي،1367). ج 1/2. ص 391. دايره المعارفهای فارسی.ص17.بوالو،د.آ.كارنامه بيرونی(كتاب‌شناسی و فهرست آثار). ترجمه پرويز اذكائی. (تهران، وزارت فرهنگ و هنر،1352).رسائل ابي‌ نصر منصوربن عراق. (هند حيدرآباد، دايره المعارف عثمانيه، 1948). اذكائی، پرويز. ابوريحان بيرونی. چاپ دوم.(تهران، طرح نو، 1375) شريعتی، دكترعلی. بازشناسی هويت ايرانی-اسلامی، و صدها مورد ديگر
[51]. جنگ داخلی تاجیکستان به سیریلیک :(Ҷанги шаҳрвандии Тоҷикистон) جنگی بود که از خرداد ۱۹۹۲ توسط گروه‌هایی از غرم و بدخشان به مخالف دولت امامعلی رحمان که منطقه‌های کولاب و خجند را در دست داشت، برخاستند. مخالفان چندی بعد خود را اپوزیسیون متحد تاجیک نامیدند.

منبع:کتاب دیار تاجیکان.گردآورنده: جواد عابد خراسانی