سفرنامه

خاطرات سفر به آسیای میانه همراه با هشتمین تور زمینی جاده ابریشم (قسمت اول - ترکمنستان)

/post-26

اگر  امیر نصر سامانی، با شنیدن این قطعه زیبای رودکی، به گفته تذکره  نویسان بی  موزه بر اسب نوبتی جَست و به سوی بخارای شریف تاخت، من که باشم  که چنین  نکنم و شوق تاختن به سوی بخارا و درشتی های پرنیانی آموی قلبم را  لبریز  نسازد؟ اگر حضرت خواجه شیراز به خال هندوی ترک شیرازی خود سمرقند و  بخارا  را می بخشد، من که باشم که به دیدار این دو گوهر آسیای میانه نشتابم  و چشم  بر تابناکی آنان نیفکنم؟ حال که چنگیز مغول مرو مقدس را با خون دو  میلیون  زن و مرد دلاور ایرانی آبیاری کرده است، من که باشم که به زیارت  این خاک  خون چکان نروم و در برابر آوار های قلعه "قز قلعه" به زانو نیفتم؟  و اگر  همه نیاکان باستانی من به آرزوی سودا در بازارهای خجند رنج راه  دراز جاده  ابریشم را به جان خریده اند، من که باشم که با شوق به سوی خجند  نشسته بر لب  سیحون به پرواز نیایم؟